جثجاثلغتنامه دهخداجثجاث . [ ] (اِخ ) گویند نام ابی عقیل صاحب الصاع است . سهیلی به پیروی از ابن عبدالبر او را چنین ضبط کرده و دیگران به حاء مهمله ضبط کرده اند. این کلمه بصورتهای د
جثجاثلغتنامه دهخداجثجاث . [ ج َ ] (ع اِ) موی بسیار. || درختی است تلخ و خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سبرم دشتی . (مهذب الاسماء). مؤلف ترجمه ٔ صیدنه آرد: نیف
جثجاثةلغتنامه دهخداجثجاثة. [ ج َ ث َ ] (اِخ ) از آبهای غنا است که در سمت حمی ضریه در جانب وزش بادهای جنوبی از طرف شرقی حمی ضریه قرار گرفته و در سایه ٔ جبل نضاد واقع است . اصمعی گو
جثاجثلغتنامه دهخداجثاجث . [ ج ُ ج ِ ] (ع ص ، اِ) موی بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شتر فربه . (آنندراج ). بعیر جثاجث ؛ شتر فربه . (منتهی الارب ). شتر فربه و
جثجثةلغتنامه دهخداجثجثة. [ ج َ ج َ ث َ ] (ع مص ) یک لخت گردیدن : جثجث البرق ؛ یک لخت گردید. (از منتهی الارب ).
جبجابلغتنامه دهخداجبجاب . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) آب بسیار. (آنندراج ). ماءٌ جبجاب ؛ آب بسیار. (منتهی الارب ).
جثجاثةلغتنامه دهخداجثجاثة. [ ج َ ث َ ] (اِخ ) از آبهای غنا است که در سمت حمی ضریه در جانب وزش بادهای جنوبی از طرف شرقی حمی ضریه قرار گرفته و در سایه ٔ جبل نضاد واقع است . اصمعی گو
طرانهلغتنامه دهخداطرانه . [ ] (اِخ ) در ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 159 در شرح کلمه ٔ جثجاث آمده : «و هی علی طریق الطرانة» و لکلرک در ترجمه ٔ ابن البیطار ج 1 ص 347 این نام را «طارنه
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م