جبیللغتنامه دهخداجبیل . [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) نام آبی است متعلق به بنی زیدبن عبیدبن ثعلبه در یمامه . (از معجم البلدان ).
جبیللغتنامه دهخداجبیل . [ ج ُ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی است در السوق و همان کوه سلع است و برخی گفته اند کوه سلم است . (از معجم البلدان ).
جبیللغتنامه دهخداجبیل .[ ج ُ ب َ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک فید. (منتهی الارب ).کوه بزرگ و قرمزی است در شانزده میلی فید و بین کوفه و فید کوهی جز آن وجود ندارد. (از معجم البلدان ).
جبیللغتنامه دهخداجبیل . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) درخت خشک . || جماعت مردم . || جبیل الوجه ؛ مرد زشت روی . (منتهی الارب ).
جبیلةلغتنامه دهخداجبیلة. [ ج ُ ب َ ل َ ] (اِخ ) قبیله ای است به بحرین . (از منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).
جبیلةلغتنامه دهخداجبیلة. [ ج ُ ب َ ل َ ] (اِخ ) قصبه ای است به بحرین . (منتهی الارب ). بلدی است و آن قصبه ٔ قریه های بنی عامربن حارث در بحرین است . (از معجم البلدان ).
جبیلیلغتنامه دهخداجبیلی . [ ج ُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به جبیل که بلدی است از بلاد ساحل شام . (از الانساب سمعانی ).
جبیلةلغتنامه دهخداجبیلة. [ ج ُ ب َ ل َ ] (اِخ ) قبیله ای است به بحرین . (از منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ).