جبنلغتنامه دهخداجبن . [ ] (اِخ ) نام کتاب معروفی از کتب براهمه است . رجوع به تحقیق ماللهند ص 73 و 75 شود.
جبنلغتنامه دهخداجبن . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است درشمال هند. رجوع به تحقیق ماللهند ص 152 و 155 شود.
جبن رطبلغتنامه دهخداجبن رطب . [ ج ُ ب ُ ن ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بپارسی پنیر تر گویند و بهترین آن شیرین و لذیذ بود که میل به حلاوت داشته باشد و از شیر معتدل از حیوانی صحیح
جبن عتیقلغتنامه دهخداجبن عتیق . [ ج ُ ب ُ ن ِ ع َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا یابس . پنیر خشک . بهترین آن روغن دار شیرین باشد. و طبیعت آن گرم و خشک است در سوم . و مصلح ریشهای بد بود
جبن رطبلغتنامه دهخداجبن رطب . [ ج ُ ب ُ ن ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بپارسی پنیر تر گویند و بهترین آن شیرین و لذیذ بود که میل به حلاوت داشته باشد و از شیر معتدل از حیوانی صحیح
جبن عتیقلغتنامه دهخداجبن عتیق . [ ج ُ ب ُ ن ِ ع َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یا یابس . پنیر خشک . بهترین آن روغن دار شیرین باشد. و طبیعت آن گرم و خشک است در سوم . و مصلح ریشهای بد بود
جبنیلغتنامه دهخداجبنی . [ ج ُ ب ُن ْ نی ] (ص نسبی ) منسوب به جبن به معنی پنیر است و پنیرسازی را میرساند. (از لباب الانساب ).