جبل الطورلغتنامه دهخداجبل الطور. [ ج َ ب َ لُطْ طو ] (اِخ ) نام کوهی است که در سمت جنوبی جبل الناصرة در نزدیکی فلسطین قرار دارد. (از المنجد).
جبل الجلیللغتنامه دهخداجبل الجلیل . [ ج َ ب َ لُل ْ ج َ ] (اِخ ) کوهی است به شام . (از منتهی الارب ).
جبل الحدیدلغتنامه دهخداجبل الحدید. [ ج َ ب َ لُل ْ ح َ ] (اِخ ) این کوه در دیار هند است و از آن آهنی سرخ حاصل شود که چون زخمی از آن بر کسی زننداز موضع جراحت خون ترشح ننماید و گمان رود
علی ترمذیلغتنامه دهخداعلی ترمذی . [ ع َ ی ِ ت ِ م َ ] (اِخ ) ابن رزین ترمذی خراسانی ، مکنّی به ابوالحسن . اصل او از ترمذبود و برخی او را هراتی دانند. وی استاد ابوعبداﷲ مغربی و مصاحب
تابورلغتنامه دهخداتابور. (اِخ ) تل بلند، کوهی است که در زمین جلیل واقع و فعلاً آنرا کوه طور می نامند. (قاموس مقدس ).نام دیگرش جبل الطور و کوه منفردی است در فلسطین ، در شش هزارگزی
شادنجلغتنامه دهخداشادنج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شادنه . حجرالدم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی . بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نر
طارقلغتنامه دهخداطارق . [ رِ ] (اِخ ) ابن زیاد. بلاذری در کتاب فتوح البلدان گوید. واقدی نقل کند که طارق بن زیاد عامل موسی بن نصیر بسوی اندلس لشکرکشی کرد. او اوّل کسی بود که به ج
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (