جبل الرحمةلغتنامه دهخداجبل الرحمة. [ ج َ ب َ لُرْ رَ م َ ] (اِخ ) کوهی است میان عرفات . (از مهذب الاسماء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چنین آمده : به یک فرسنگی آنج
جبل الجلیللغتنامه دهخداجبل الجلیل . [ ج َ ب َ لُل ْ ج َ ] (اِخ ) کوهی است به شام . (از منتهی الارب ).
جبل الحدیدلغتنامه دهخداجبل الحدید. [ ج َ ب َ لُل ْ ح َ ] (اِخ ) این کوه در دیار هند است و از آن آهنی سرخ حاصل شود که چون زخمی از آن بر کسی زننداز موضع جراحت خون ترشح ننماید و گمان رود
جبل الخمرلغتنامه دهخداجبل الخمر. [ ج َ ب َ لُل ْ خ َ ] (اِخ ) در احادیث آمده و مراد از آن جبل بیت المقدس است و بجهت بسیاری درخت انگور به این نام نامیده شده است . (از معجم البلدان ) (
جبل الدخانلغتنامه دهخداجبل الدخان . [ ج َ ب َ لُدْ دُ ] (اِخ ) کوهی است در بادیه ای که در شرق مصر قرار دارد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
جبل الدوبلغتنامه دهخداجبل الدوب . [ ج َ ب َ لُدْ دُ ] (اِخ ) یا جبل الداهی . کوهی است در سوریه که از جبل لبنان منشعب میشود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
کوه رحمتلغتنامه دهخداکوه رحمت . [ هَِ رَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک به مکه ٔ معظمه . (برهان ). نام کوهی است نزدیک مکه ٔ معظمه که به تازی جبل الرحمة خوانند. (آنندراج ). و رجوع ب
بوقبیسلغتنامه دهخدابوقبیس . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی در قرب و جوار مکه ٔ معظمه . (غیاث ) (آنندراج ) : شاه را بین کعبه ای بر بوقبیس چون کمیتش زیر ران آمد برزم . خاقانی .بهر ثبات
چنبرلغتنامه دهخداچنبر. [ چَم ْ ب َ ] (اِ) محیط دایره را گویند مطلقاً اعم از چنبر دف و چنبر گردن و افلاک و غیره . (برهان ). دایره ٔ دف و غربال و هرچه گرد و میان تهی باشد. (از رشی
بطحاءلغتنامه دهخدابطحاء. [ ب َ ] (اِخ ) بطحا. وادی مکه ٔ معظمه و گاهی از بطحاء مکه ٔ معظمه مراد باشد. (غیاث ) (آنندراج ). وادیی بمکه . (دمشقی ). نام مقامی است در مکه ٔ مبارکه . (
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (