جبلیلغتنامه دهخداجبلی . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) حسن بن علی . و این نسبت به بلاد جبل است . (از منتهی الارب ).
جبلیلغتنامه دهخداجبلی . [ ج َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به جبل که به معنی کوه است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کوهی . کوهستانی . مقابل سهلی : میان حبشه و یمن دریائی است بزرگ و به یم
جبلیلغتنامه دهخداجبلی . [ج َ ب َ ] (اِخ ) (محمدبن عبدون ...) از اطبای اندلس است . وی در تاریخ 347 هَ . ق . بسوی مشرق رهسپار شد، مدتی در بصره اقامت کرد، سپس به مصر رفت و در شهر ف
جبلیلغتنامه دهخداجبلی . [ج ِ ب ِل ْ لی ] (ع ص نسبی ) خلقی . طبیعی . (از آنندراج ). منسوب به جِبِلَّه . همچنانکه طبیعی منسوب به طبیعة است یعنی ذاتی است و در اثر اعمال فطرة یا بار
جبلیانلغتنامه دهخداجبلیان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) سکنه ٔ جبیل میباشند (صحیفه ٔ یوشع 31:5). (از قاموس کتاب مقدس ).
جبلینلغتنامه دهخداجبلین . [ ج َ ب َ ل َ ] (اِ) زباد [ جانورکی است گوشتخوار از نژاد گربه ] . (دزی ). رجوع به زباد شود.
جبلیةلغتنامه دهخداجبلیة. [ ج َ ب َ لی ی َ ] (ع اِ) ماده ای است شبیه به کندر. کبا. قنق . عسل اللبن که افریقائیها برای بخور دادن بکار میبرند. (از دزی ). || (ص نسبی ) تأنیث جبلی .
جبلیةلغتنامه دهخداجبلیة. [ ج َ ب َ لی ی َ ] (ع اِ) ماده ای است شبیه به کندر. کبا. قنق . عسل اللبن که افریقائیها برای بخور دادن بکار میبرند. (از دزی ). || (ص نسبی ) تأنیث جبلی .