جبلاهنگلغتنامه دهخداجبلاهنگ . [ ج َ هََ ] (اِ) تخم خاری است زردرنگ شبیه به شیوران و بترکی صفرااودی گویند و مسهل و مقی ٔ میباشد خالی از سمّیتی نخواهد بود و اعراب آن را نیز معرب کرده
جبلهنگلغتنامه دهخداجبلهنگ . [ ج َ ل َ هََ ] (اِ) جبرآهنگ . جبلاهنگ . جبلهنج . و به عربی سمسم بری گویند.و بتقدیم لام بر حرف ثانی [ جلبهنگ ] هم آمده است . (از برهان ) (از آنندراج ).
جبرآهنگلغتنامه دهخداجبرآهنگ .[ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) تخم خاریست که آنرا زردخار میگویند. و بیخ آن تربد زرد باشد. (برهان ) (آنندراج ). جبلاهنگ . جبلهنگ . (از برهان ). رجوع بکلمات فوق
جبلانلغتنامه دهخداجبلان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: تثنیه ٔ جبل است ولی چون جبلان (بطور مطلق ) گویند دو کوه طیی ٔ یعنی اَجَاء و سلمی را اراده کنند. (از معجم البلدان ). در منت
جبلهنگلغتنامه دهخداجبلهنگ . [ ج َ ل َ هََ ] (اِ) جبرآهنگ . جبلاهنگ . جبلهنج . و به عربی سمسم بری گویند.و بتقدیم لام بر حرف ثانی [ جلبهنگ ] هم آمده است . (از برهان ) (از آنندراج ).
جبلهنجلغتنامه دهخداجبلهنج . [ ج َ ل َ هََ ] (معرب ، اِ) جبرآهنگ . جبلاهنگ . جلبهنگ . در اختیارات بدیعی چنین آمده : جبلاهنگ و جبلهنگ نیز گویند. بپارسی جبراهنگ گویند و آن تخم زرد خا
جبرآهنگلغتنامه دهخداجبرآهنگ .[ ج َ هََ ] (اِ مرکب ) تخم خاریست که آنرا زردخار میگویند. و بیخ آن تربد زرد باشد. (برهان ) (آنندراج ). جبلاهنگ . جبلهنگ . (از برهان ). رجوع بکلمات فوق
سمسم بریلغتنامه دهخداسمسم بری . [ س ِ س ِ م ِب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جلبهنگ . (از اختیارات بدیعی ). جبلاهنگ . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). جلبهک . رجوع به سمسم ، فهرست مخزن الاد
جاسوسلغتنامه دهخداجاسوس . (ع ص ، اِ) جستجوکننده ٔ خبر برای بدی . (منتهی الارب ). شخصی باشد که از ملکی بملک دیگر خبر برد. (برهان ). خبرپرس . (دهار). خبرپرسنده . (مهذب الاسماء). ج