جبروزلغتنامه دهخداجبروز. [ ج َ ] (اِ) خارپشت بزرگ تیرانداز را گویند. (برهان ) (آنندراج ). و با رای بی نقطه هم بنظر آمده است که بر وزن فغفور باشد. (برهان ) (از آنندراج ). تشی . (ش
جبروتلغتنامه دهخداجبروت . [ ج َ ب َ ] (ع اِمص ) بزرگواری . (مهذب الاسماء) (السامی ). عظمت . کبر. (اقرب الموارد). عظمت و بزرگی . تکبر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).عظمت . بزرگی . تکب
سیخولفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخارپشت بزرگ که خارهای بلند ابلق دارد و آنها را مانند تیر میاندازد؛ خارپشت بزرگ تیرانداز؛ اسغر؛ جبروز؛ جوله؛ تشی؛ بیهن؛ روباه ترکی.
تشیلغتنامه دهخداتشی . [ ت َ ] (اِ) خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را مانند تیر اندازد و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). خارپشت بزرگ را گویند که خارهای ابلق سیاه
زکاسهلغتنامه دهخدازکاسه . [ زُ س َ / س ِ ] (اِ) خارپشتی را گویند که خارهای خود راچون تیر اندازد و به عربی ابومدلج خوانند. (برهان ) (آنندراج ). زکاشه . خارپشت تیرانداز و ابومدلج .
خارپشتلغتنامه دهخداخارپشت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف . گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای پشت او می زند که هلاک می شود و در زمی