جبرهستلغتنامه دهخداجبرهست . [ ج َ رَ هََ] (اِخ ) نام هندی مار فرضی است که کنایه از ستاره ٔ عطارد است . رجوع به تحقیق ماللهند ص 261 س 10 شود.
جبهتلغتنامه دهخداجبهت . [ ج َ هََ ] (ع اِ) پیشانی . جبهة : دست بر سر زد و بر بر زد و بر جبهت گفت بسیاری لا حول و لا قوت . منوچهری .ابرو و جبهت او راست چو شمس اندر قوس کله و طلعت
جبروتلغتنامه دهخداجبروت . [ ج َ ب َ ] (ع اِمص ) بزرگواری . (مهذب الاسماء) (السامی ). عظمت . کبر. (اقرب الموارد). عظمت و بزرگی . تکبر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).عظمت . بزرگی . تکب
جبرهلغتنامه دهخداجبره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) گویند دوایی است که آنرا به یونانی اولسطیون نامند. (از مفردات ابن البیطار ج 1 ص 159) و به لاتینی آنرا اوبه باحه نامند که معنی آن بگفت
گبرلغتنامه دهخداگبر. [ گ َ ] (ص ، اِ) مغ.(جهانگیری ). آتش پرست . (برهان ) (انجمن آرا). مجوس . زرتشتی به دین : هربذ، مجاور آتش کده و قاضی گبران . (منتهی الارب ). بعقیده ٔ پورداو
جبهتلغتنامه دهخداجبهت . [ ج َ هََ ] (ع اِ) پیشانی . جبهة : دست بر سر زد و بر بر زد و بر جبهت گفت بسیاری لا حول و لا قوت . منوچهری .ابرو و جبهت او راست چو شمس اندر قوس کله و طلعت