جبتلغتنامه دهخداجبت . [ ج ِ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هرچه غیرباریتعالی که آن را پرستش نمایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آن
جبتفرهنگ انتشارات معین(جِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بت ، صنم . 2 - سحر. 3 - ساحر. 4 - کسی که خیری در او نیست .
جبت ناسکلغتنامه دهخداجبت ناسک . [ ج ِ ت ِ س ِ ] (اِخ ) نام قدیمی بلدی از ناحیه ٔ شمالی هند است . (از تحقیق ماللهند ص 156).
جبتاجلغتنامه دهخداجبتاج . [ ج َ ] (اِ) جامه ای که پادشاهان در نوروز پوشند. (فرهنگ شعوری ). ظاهراً مصحف جبباج است . رجوع به جبباج شود.
جبتللغتنامه دهخداجبتل . [ ج َ ت َ ] (اِخ ) نام موضعی است از دیار نهد در یمن که در اشعار نیز ذکر آن آمده است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (منتهی الارب ).
جبت ناسکلغتنامه دهخداجبت ناسک . [ ج ِ ت ِ س ِ ] (اِخ ) نام قدیمی بلدی از ناحیه ٔ شمالی هند است . (از تحقیق ماللهند ص 156).
جبتاجلغتنامه دهخداجبتاج . [ ج َ ] (اِ) جامه ای که پادشاهان در نوروز پوشند. (فرهنگ شعوری ). ظاهراً مصحف جبباج است . رجوع به جبباج شود.
جبتللغتنامه دهخداجبتل . [ ج َ ت َ ] (اِخ ) نام موضعی است از دیار نهد در یمن که در اشعار نیز ذکر آن آمده است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (منتهی الارب ).
وثنلغتنامه دهخداوثن . [ وَ ث َ ] (ع اِ) بت . (منتهی الارب ) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (السامی ) (ناظم الاطباء). نصب . طاغوت . جبت . صنم . (یادداشت مرحوم
جب باجلغتنامه دهخداجب باج . [ ج َ ](اِ) جامه ای که پادشاهان بروز نوروز پوشند. (برهان )(آنندراج ) (فرهنگ ضیاء). این کلمه بصورتهای جباج جبتاج و جبیاج نیز آمده است . رجوع به کلمات فو