لغتنامه دهخدا
جبب . [ ج َ ب َ ] (ع اِ) زانوی ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) بریدن کوهان شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ریش کردن پالان کوهان را پس کلان نمیگردد. (منتهی الارب ). خوردن آدمی کوهان را و پس از آن بزرگ نمیشود. (اقرب الموارد). || (اِمص ) اسم است تجبیب را.