جبایملغتنامه دهخداجبایم . [ ] (اِخ )قول معتبر آن است که یکی از دهات بن یامین بود. (دوم سموئیل 4:3 و نحمیا 11:33) (از قاموس کتاب مقدس ).
جبایاتلغتنامه دهخداجبایات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جبایة، خراج : بهیچ وجه از وجوه ، جبایات را نستانند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 140). رجوع به جبایة شود.- یوم الجبایات ؛ از ایام عرب اس
جبایتلغتنامه دهخداجبایت . [ ج ِ ی َ] (ع مص ) جبایة. فراهم آوردن باج . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). باج و خراج گرفتن . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). جبای
جبایت ستانلغتنامه دهخداجبایت ستان . [ ج ِ ی َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ جبایت . گیرنده ٔ باج و خراج و آنکه اموال خراج را گرد میکند.
جبایةلغتنامه دهخداجبایة. [ ج ِ ی َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است . یاقوت آرد: نمیدانم اسم موضعی است یا بنام جبایة که در آن بوده منسوب شده . (معجم البلدان ).
جبایاتلغتنامه دهخداجبایات . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جبایة، خراج : بهیچ وجه از وجوه ، جبایات را نستانند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 140). رجوع به جبایة شود.- یوم الجبایات ؛ از ایام عرب اس
جبایتلغتنامه دهخداجبایت . [ ج ِ ی َ] (ع مص ) جبایة. فراهم آوردن باج . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). باج و خراج گرفتن . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). جبای
جبایت ستانلغتنامه دهخداجبایت ستان . [ ج ِ ی َ س ِ ] (نف مرکب ) ستاننده ٔ جبایت . گیرنده ٔ باج و خراج و آنکه اموال خراج را گرد میکند.
جبایةلغتنامه دهخداجبایة. [ ج ِ ی َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است . یاقوت آرد: نمیدانم اسم موضعی است یا بنام جبایة که در آن بوده منسوب شده . (معجم البلدان ).