جبارفرهنگ نامها(تلفظ: jabbār) (عربی) از صفات خداوند ؛ یکی از صورتهای فلکی ؛ پادشاه و حاکمی که سلطه و قدرت دارد.
جبارلغتنامه دهخداجبار. [ ] (اِخ ) کودک زمین . (سفر پیداش 10:8 و 9) قصد ازستمکاران و جورپیشه گان و بزه کاران و درازقدان و پهلوانان باشد. جباران قبل از طوفان . (سفر پیدایش 6:4) مث
جبارلغتنامه دهخداجبار. [ ج َب ْ با ] (ع ص ، اِ) پادشاه . || سرکش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گردن کش . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || مسلط.قاهر. (ال
جبارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ستمگر؛ ظالم: ◻︎ ستمکاران و جباران بپوشیدند از سهمت / همه سرها به چادرها، همه رخها به معجرها (منوچهری: ۴).۲. از صفات باریتعالی.۳. (اسم) (نجوم) از صورتهای ف
جبارفرهنگ انتشارات معین(جَ بّ) [ ع . ] 1 - (ص .)قاهر، ستمگر.2 - مرد بلند قامت و قوی . 3 - یکی از صفات خدای تعالی است . 4 - نام یکی از صورت های فلکی جنوبی ، دو ستارة پُر نور آن ابط الج
ستمگارلغتنامه دهخداستمگار. [ س ِ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه کار او ستم باشد. جابر. ظالم : یکی بانگ برزد به بیدادگرکه باش ای ستمگار پرخاشخر. فردوسی .و متغلبان را که ستمگار بدکردار باشند
روزگارلغتنامه دهخداروزگار. (اِ مرکب ) از: روز + گار. (از غیاث اللغات ) در پهلوی روچکار مجموعه ٔ ایام . (فرهنگ فارسی معین ). ایام . زمان . وقت .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) م