جبائیهلغتنامه دهخداجبائیه . [ ج ُب ْ با ئی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اصحاب ابوعلی جُبائی . گروهی از طایفه ٔ معتزله و یاران ابوعلی جُبائی اند گویند اراده ٔ خداوندی را محل نیست
جبائیهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرقهای از معتزله پیرو ابوعلی جُبّایی، که معتقد بودند بندگان، آفرینندۀ کردار و فعل خود میباشند و در روز قیامت خداوند را نخواهند دید.
جبایةلغتنامه دهخداجبایة. [ ج ِ ی َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است . یاقوت آرد: نمیدانم اسم موضعی است یا بنام جبایة که در آن بوده منسوب شده . (معجم البلدان ).
جبایةلغتنامه دهخداجبایة. [ ج ِ ی َ ] (ع مص ) فراهم آوردن باج . (اقرب الموارد) (ازمنتهی الارب ). باج و خراج گرفتن . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آراء). جبایت . رجوع به جبای
جبائیلغتنامه دهخداجبائی . [ ] (اِخ ) ابوالحسن .یاقوت در ترجمه ٔ ابراهیم بن سعدان آرد: ابراهیم بن سعدان گفت : دو حرفند که بیست و چهار نقطه دارند و همانند ندارند «ابوالحسن الجبائی
جبائیلغتنامه دهخداجبائی . [ ج َ ] (اِخ ) جبان . ابومنصور عالم لغت و معاصر با ابن سینا است و در مجلس علاءالدوله مشاجره ای بین او و شیخ بر سر لغت درگرفت . رجوع به ابومنصور در همین
اصحاب ابوعلی جبائیلغتنامه دهخدااصحاب ابوعلی جبائی . [ اَ ب ِ اَ ع َ ی ِ ج ُب ْ با ] (اِخ ) پیروان ابوعلی محمدبن عبدالوهاب جُبّائی و پسرش ابوهاشم عبدالسلام بودند و پدر و پسر از معتزله ٔ بصره ب
اصحاب جبائیلغتنامه دهخدااصحاب جبائی . [ اَ ب ِ ج ُب ْ با ] (اِخ ) پیروان ابوعلی محمدبن عبدالوهاب جبائی و پسرش ابوهاشم عبدالسلام بودند و آن دو از معتزله ٔ بصره بشمار میرفتند. این فرقه ر
ابوعلیلغتنامه دهخداابوعلی . [ اَع َ ] (اِخ ) جبائی . محمدبن عبدالوهاب بن سلام بن خالدبن حمران بن ابان . از مردم خوزستان و اصلا فارسی است . یکی از شیوخ متکلمین معتزله . مولد وی 235
معتزلهلغتنامه دهخدامعتزله . [ م ُ ت َ زِ ل َ ] (اِخ ) فرقه ای است که می گویند به دنیا و آخرت ، دیدن حق تعالی ممکن نیست . ونیز می گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره
جبایةلغتنامه دهخداجبایة. [ ج ِ ی َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است . یاقوت آرد: نمیدانم اسم موضعی است یا بنام جبایة که در آن بوده منسوب شده . (معجم البلدان ).