جبئونلغتنامه دهخداجبئون . [ ] (اِخ ) درعبری بمعنی «فراز». و نام یکی از دهات بنی دان است که به بنی قهاث داده . (صحیفة یوشع 19:44 و 21:23). و در زمان شهریاری یر
جبونلغتنامه دهخداجبون . [ ج َ ] (از ع ، ص ) جَبان . بزدل . ترسو. این کلمه در فارسی متداول است و در قوامیس معتبر دیده نشده .
زبونلغتنامه دهخدازبون . [ زَ ] (اِخ ) عشیره ای از محمودیان ، از حجاز یا یکی از قبائل بادیه ٔ شرقی اردن . سبایله از شاخهای این عشیره اند. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله ).
زبونلغتنامه دهخدازبون . [ زَ ] (اِخ ) فرقه ای است وابسته به حراحشه ، از بنوهلیل که شعبه ای است از قبیله ٔ بنوحسن که در اطراف جرش منزل دارند. از ریشه ٔ آن اطلاعی در دست نیست . (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ اردن شرقی ص 333).