جبلغتنامه دهخداجب . [ ج َب ب ] (ع مص ) غلبه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن . (قطر المحیط). || خادم کردن . (تاج المصادر زوزنی ). برآوردن خصیه . (منتهی الارب ) (
جبلغتنامه دهخداجب . [ ج ُب ب ] (اِخ ) چاههائی است در وسط وادی که آنرا جب یوسف گویند. و جب ایضاً در دیار ضباب است . و جب عمیره نزدیک قاهره است حاجیان و عساگر در آنجا منزل میکنن
ژبلغتنامه دهخداژب . [ ژِ ] (اِخ ) ریچارد کلاورهوز. نام دانشمند انگلیسی عالم زبان و ادبیات یونان (1841 - 1905 م .).
جُبِّفرهنگ واژگان قرآنچاه (جب به معناي چاهي است که سنگ بست نشده باشد يعني اطراف و ديوارهاش را با سنگ نچيده باشند ، و اگر سنگ بست باشد آن را بئر طوي گويند و غيابت گودالي را گويند که ا
جب الطلعةلغتنامه دهخداجب الطلعة. [ ج ُب ْ بُط طَ ع َ ] (ع اِ مرکب ) داخل طلعه ٔ خرما یا غلاف آن . (منتهی الارب ).
جب الکلبلغتنامه دهخداجب الکلب . [ ج ُب ْ بُل ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است به حلب . گویند اگر سگ گزیده پیش از چهل روز آب آنرا خورد شفا یابد. (منتهی الارب ). و رجوع به معجم البلدان ذیل جب ش
جب ءلغتنامه دهخداجب ء. [ ج َب ْءْ ] (ع اِ) سماروغ سرخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پشته . || چاهک در زمین که آب در آن گرد آید. ج ، اَجْبُؤ، جِبَاءة، جِباة. || (مص ) بازا
jabدیکشنری انگلیسی به فارسیجب، ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، مشت، ضربت زدن، خنجر زدن، سک زدن، سیخ زدن، سوراخ کردن، ضربت ناگهانی زدن
جُبِّفرهنگ واژگان قرآنچاه (جب به معناي چاهي است که سنگ بست نشده باشد يعني اطراف و ديوارهاش را با سنگ نچيده باشند ، و اگر سنگ بست باشد آن را بئر طوي گويند و غيابت گودالي را گويند که ا