جای شمارلغتنامه دهخداجای شمار. [ ی ِ ش ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای حساب . جائی که بکردارمردم رسند. آنجا که بکارها رسیدگی شود : دگر شارسان در بر کوهسارسرای درنگست و جای شمار.فردو
جأیلغتنامه دهخداجأی . [ ج َءْی ْ ] (ع اِ) رنگی از رنگهای اسب و آن سرخی است که بسیاهی زند. (منتهی الارب ).
جایلغتنامه دهخداجای . (اِ) جا. مقام . (برهان ). مطلق مکان . (بهار عجم ) (آنندراج ). لهذا اطلاق آن بر خانه نیز آمده و این خالی از غرابت نیست . (بهار عجم ) (آنندراج ). مکان . مسک
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
خدمات شمارهکوتاه گروهیgroup-shared abbreviated dialingواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که به مشترکان خدمات خاص مرکز تلفن امکان میدهد برای برقراری تماس، به جای شمارهگیری کامل، یک یا دو رقم را شمارهگیری کنند
سرای درنگلغتنامه دهخداسرای درنگ . [ س َ ی ِ دِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جای باش . جای آرامش . اقامتگاه . منزلگاه : اگر شارسان از بر کوهسارسرای درنگ است و جای شمار. فردوسی .چنین
کوهسارلغتنامه دهخداکوهسار. (اِ مرکب ) کوهساران . کوهستان . کهساره . کهستان . (آنندراج ). کوهساره . کشوری که در آن کوه بسیار باشد. (ناظم الاطباء). (از: کوه + سار، سر، پسوند مکان )
جاویدلغتنامه دهخداجاوید. (ص ، ق ) پاینده . همیشه . دایم . (برهان ). در اوستا یَوئِیتت ابدیت بود (الی الابد) و در پهلوی یَوتان و در ارمنی یوِت یَوسیئن یَویتناکن می باشد. (از حاشیه
دهلغتنامه دهخداده . [ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) عشره . (از برهان ). عدد معروف و داه مشبع آن است و های آن با آنکه ملفوظاست گاهی مختفی نیز آید. (از آنندراج ). عشر. داه . دوپنج . نصف