جایرلغتنامه دهخداجایر. [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به جائر شود: منتصر جایر و عایر در اقطار مهالک و اقطار مسالک آواره شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 184). ج ، جایرون . (مهذب الاسماء).
جایرفرهنگ انتشارات معین(یِ) [ ع . جائر ] (اِفا.) 1 - ستمکار، ظالم . 2 - آن که از راه حق به راه باطل میل کند.
جعیرلغتنامه دهخداجعیر. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه در 20هزارگزی جنوب خاوری میانه به تبریز. کوهستانی و معتدل است و سکنه ٔ آن 87 تن اند. آب آن
جایرلولغتنامه دهخداجایرلو. [ ی ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زنجان از محال ّ فزاکمچلو ملکی حسینقلی خان یاور واقع در پای کوه . غله ٔ آن دیمی است و زراعت آبی ندارد ولی وسعت دیم زار
جایرهلغتنامه دهخداجایره . [ ی ِ رَ / رِ ] (ع ص ) تأنیث جایر. جائر. ستم کننده . جورکننده . ظالم : در اکتساب خیرات و رفع رسوم جایره و سد اطماع مستأکله بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجم
جایریهلغتنامه دهخداجایریه . [ ] (اِخ ) محلی است که در شعر زیر آمده است :الا یا حمام الجایریة هجت لی سقاماً و زفرات یضیق بها صدری فقالت حمام الجایریة ما اری علی ّ اذ امامت یارب من
جایرهلغتنامه دهخداجایره . [ ی ِ رَ / رِ ] (ع ص ) تأنیث جایر. جائر. ستم کننده . جورکننده . ظالم : در اکتساب خیرات و رفع رسوم جایره و سد اطماع مستأکله بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجم
جایرلولغتنامه دهخداجایرلو. [ ی ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زنجان از محال ّ فزاکمچلو ملکی حسینقلی خان یاور واقع در پای کوه . غله ٔ آن دیمی است و زراعت آبی ندارد ولی وسعت دیم زار
جایریهلغتنامه دهخداجایریه . [ ] (اِخ ) محلی است که در شعر زیر آمده است :الا یا حمام الجایریة هجت لی سقاماً و زفرات یضیق بها صدری فقالت حمام الجایریة ما اری علی ّ اذ امامت یارب من
بنه خدامرادلغتنامه دهخدابنه خدامراد.[ ب ُ ن َ خ ُ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان جایران بخش رامهرمز است که در شهرستان اهواز واقع شده است . دارای 200 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
مستأکلهلغتنامه دهخدامستأکله . [ م ُ ت َءْ ک ِ ل َ / ل ِ ] (ع ص ، اِ) مستأکلة. آنکه از خوردن مال یتیمان و ضعیفان زندگی کند. مفت خوران . مال مردم خوران : طغرل و ینالیان میگفتند که