جاویدنلغتنامه دهخداجاویدن . [ دَ ] (مص ) درپهلوی جوتن (جویدن )، و در کردی جوین ، جون (جویدن )، و در افغانی ژوول ، ژوگل و در بلوچی جایگ و در پهلوی جوییتن بمعنی جویدن ، گفتن آمده ،
ژاویدنلغتنامه دهخداژاویدن . [ دَ ] (مص ) جاویدن . نشخوار کردن . || ژاژیدن (؟). (آنندراج ). || زاریدن . زنوبیدن . (معانی این کلمه از شعوری نقل شده و ظاهراً بر اساسی نیست ).
جاویدناملغتنامه دهخداجاویدنام . (ص مرکب ) آنکه نامش همیشه باقی ماند. پاینده نام . مجازاً، دارنده ٔ نام نیک : پسندیده کاران جاویدنام تطاول نکردند بر مال عام .سعدی .
جائیدنیلغتنامه دهخداجائیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) جویدنی . قابل جائیدن . چیزی که با دندان توان خرد کرد.
جاویدناملغتنامه دهخداجاویدنام . (ص مرکب ) آنکه نامش همیشه باقی ماند. پاینده نام . مجازاً، دارنده ٔ نام نیک : پسندیده کاران جاویدنام تطاول نکردند بر مال عام .سعدی .
جاییدنلغتنامه دهخداجاییدن . [ دَ ] (مص ) جاویدن . جویدن . جاییدن ، شکل دیگر است از جویدن بمعنی خرد و نرم کردن چیزی در دهان و این لغت هم اکنون در بعضی نقاط خراسان بمعنی مذکور متداو
کلوچلغتنامه دهخداکلوچ . [ ک ُ ] (اِ) خاییدن و جاویدن چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک و امثال آن و کلوچیدن مصدر آن است . (برهان ). خاییدگی چیزهایی که صدا کند مانند نبات و