جاویدانه کردنلغتنامه دهخداجاویدانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ابدی ساختن . جاویدان کردن . همیشگی ساختن . اخلاد. رجوع به جاویدان و جاویدان کردن شود.
جاویدان کردنلغتنامه دهخداجاویدان کردن . [ک َ دَ ] (مص مرکب ) دائمی ساختن . همیشگی و پیوسته ساختن . تخلید. رجوع به جاویدان و جاویدانه کردن شود.
جاودان کردنلغتنامه دهخداجاودان کردن . [ وِ ک َ دَ ](مص مرکب ) ابدی ساختن . تخلید. (زمخشری ). تَأبید.
جاویدانهلغتنامه دهخداجاویدانه . [ ن َ / ن ِ ] (ق ) جاویدان . همیشه . دایم . (برهان ). جاود. جاودان . جاوید.
جاویدان کردنلغتنامه دهخداجاویدان کردن . [ک َ دَ ] (مص مرکب ) دائمی ساختن . همیشگی و پیوسته ساختن . تخلید. رجوع به جاویدان و جاویدانه کردن شود.
اخلادلغتنامه دهخدااخلاد. [ اِ ] (ع مص ) مقیم گردیدن در جائی . اقامت کردن بجائی . (تاج المصادر بیهقی ). || لازم گرفتن کسی را. || میل کردن بسوی ... میل کردن به . چسبیدن . (تاج المص
جاودانهلغتنامه دهخداجاودانه . [ وِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) همیشه . (شرفنامه ٔ منیری ). مخفف جاویدانه است که دائم و همیشه و ابد باشد. (برهان ). در پهلوی جاویتانک . (از حاشیه
طاهرهلغتنامه دهخداطاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زرین تاج . عنوانی است که فرقه ٔ بابیه به زرین تاج داده اند چون میرزا علی محمد باب در نامه هائی که درباره ٔ وی مینوشته ، او راطاهرة...