جامدیلغتنامه دهخداجامدی . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین . مکنی به ابی یعلی و معروف به ابن القاری و مشهور به جامدی واسطی ، منسوب به جامدة (از توابع واسط) است . وی از سعیدبن
جامدیلغتنامه دهخداجامدی . [ م ِ ] (اِخ ) محمدبن علی بن الحسین . مکنی به ابی یعلی و معروف به ابن القاری و مشهور به جامدی واسطی ، منسوب به جامدة (از توابع واسط) است . وی از سعیدبن
جایمندلغتنامه دهخداجایمند. [ م َ ] (ص مرکب ) کاهل . تنبل . هیچ کاره . (برهان ) (آنندراج ). سست . بی کار. معطل . (ناظم الاطباء).
جهاندیدهلغتنامه دهخداجهاندیده . [ ج َ دی دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه بسیار در اقطار عالم سفر کرده . سیاحت کننده و جهانگرد. مسافر. (برهان ). سیاح . (انجمن آرای ناصری ). || مجرب .آزموده