جانلغتنامه دهخداجان . (اِخ ) یوحنا کاهن که در1816 م . درگذشته است . او راست : قاموس عربی و لاتینی ،که در ذیل آن بعض سوره های قرآن مجید، و منتخباتی دروصف مصر از ابی الفداء، و پا
جانلغتنامه دهخداجان . [ جان ن ] (ع ص ) پوشاننده . تاریک کننده . || ساتر. || (اِ) ج ِ جِن ّ. (اقرب الموارد). اسم جمع جن چنانکه جامل و باقر: لم یطمثهن انس قبلهم و لاجان . (قرآن 5
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
الحاصللغتنامه دهخداالحاصل . [ اَ ص ِ ] (ع ق ) در اختصار کلام استعمال میشود یعنی مختصراً و بالجمله و القصه . (ناظم الاطباء). باری . مَخلَص . مخلص کلام . خلاصه .جان کلام . بهر جهت .
بخشاصلیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اصلی، قسمت عمده، الاهم فیالاهم اکثریت، بیشترین توده مطلب عمده، جان کلام، لُب مطلب، نکتۀ مهم
عطالغتنامه دهخداعطا. [ ع َ ] (اِخ ) تخلص ادیب السلطنه حسین سمیعی از ادبا و رجال دوره ٔ معاصر است . وی به سال 1293 هَ .ق . در رشت تولد یافت و دوران طفولیت را در کرمانشاه و تهران