جان قربانلولغتنامه دهخداجان قربانلو. [ ق ُ ] (اِخ ) واقع است در کنار رود سیم بار در جوین ، زراعتش آبی و هوایش گرم و بیست خانوار سکنه دارد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 131).
جان قربانلولغتنامه دهخداجان قربانلو. [ ق ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان مانه ٔ بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد. در دو هزارگزی شمال باختری مانه ، سر راه مالرو مانه به کشک آباد واقع شده ، محلی اس
جانلغتنامه دهخداجان . (اِخ ) یوحنا کاهن که در1816 م . درگذشته است . او راست : قاموس عربی و لاتینی ،که در ذیل آن بعض سوره های قرآن مجید، و منتخباتی دروصف مصر از ابی الفداء، و پا
جانلغتنامه دهخداجان . [ جان ن ] (ع ص ) پوشاننده . تاریک کننده . || ساتر. || (اِ) ج ِ جِن ّ. (اقرب الموارد). اسم جمع جن چنانکه جامل و باقر: لم یطمثهن انس قبلهم و لاجان . (قرآن 5
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
ساروخواجهلغتنامه دهخداساروخواجه . [ خوا / خا ج ِ ](اِخ ) شهرت خواجه محمدرضا، ملقب به فدوی ، از ندیمان شاه عباس بزرگ و از شاعران قرن یازدهم هجری و مولدش موضع جوین از اعمال قزوین است .
طاهرزادهلغتنامه دهخداطاهرزاده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) میرزاعلی اکبر صابر (تولد 1278 وفات 1321 هَ . ق .). وی یکی از شعرای توانا و بزرگ شروان است ، و در قرن سیزدهم هجری در شهر شماخه تولدی
قبا نو کردنلغتنامه دهخداقبانو کردن . [ ق َ ن َ / ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لباس نو کردن . جامه ٔ نو پوشیدن . (آنندراج ) : خواند از نادیدگی خلق جهان را تنگ چشم کهنه پوشی گر به تقریبی قبای
قراتلولغتنامه دهخداقراتلو. [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان . واقع در 63000 گزی خاور شوسه ٔ همدان به بیجار، موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و سردسیر
سفیدرودلغتنامه دهخداسفیدرود. [ س ِ ] (اِخ ) (آماردی قدیم اسپیدرود - قزل اوزن ) سرچشمه ٔ آن در کوه چهل چشمه کردستان است و بطرف مشرق رفته داخل ناحیه گروس میشود و در این محل شعبه ٔ دی