جان آزارلغتنامه دهخداجان آزار. (نف مرکب ) جفاپیشه . ظالم . (ناظم الاطباء). آزاردهنده ٔ جان . جان آزارنده .
جان آزاریلغتنامه دهخداجان آزاری . (حامص مرکب ) جفاپیشگی . ظلم . ستم . (ناظم الاطباء). عمل آنکه جان آزارد.
جانلغتنامه دهخداجان . (اِخ ) یوحنا کاهن که در1816 م . درگذشته است . او راست : قاموس عربی و لاتینی ،که در ذیل آن بعض سوره های قرآن مجید، و منتخباتی دروصف مصر از ابی الفداء، و پا
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
جان آزاریلغتنامه دهخداجان آزاری . (حامص مرکب ) جفاپیشگی . ظلم . ستم . (ناظم الاطباء). عمل آنکه جان آزارد.
آزارلغتنامه دهخداآزار.(اِمص ، اِ) اَذا. ایذاء. اذیت . اذاة. رنج که دهند. رنجگی . عذاب . شکنجه . عقوبت . آسیب . گزند : آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری . رودکی .دل
گزایلغتنامه دهخداگزای . [ گ َ ] (نف ) گزنده و گزندرساننده .(برهان ). آسیب رساننده . آزاررساننده . زیان رساننده :و آن کجا بگوارید ناگوار شده ست و آن کجا نگزایست گشت زود گزای . رو