جاندارلیلغتنامه دهخداجاندارلی . (اِخ ) (خلیج ...) در شمال خلیج ازمیر قرار دارد. طول و عرض آن 20 هزار گز است و «باقرچایی » به این خلیج میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
جاندارلیلغتنامه دهخداجاندارلی . (اِخ ) قصبه ٔ کوچکی است در ولایت آیدین در قضای برغمه که تابع سنجاغ ازمیر است و در ساحل شمالی خلیج جاندارلی در جنوب شرقی قضای برغمه قرار دارد. این قصب
جانداریلغتنامه دهخداجانداری . (حامص مرکب ) سلاح داری . محافظت . نگهبانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). محافظت جان : آن ترک که یافت منصب جانداری یک لحظه نمی شکیبد از دلداری گفتم دل من ن
سلسلهمراتب جانداریanimacy hierarchyواژههای مصوب فرهنگستانمرتبهبندی گروههای اسمی و جز آن بر مبنای مفهوم جانداری از بیشینۀ جانداری مانند ضمیر شخصی «من» تا کمینۀ جانداری مانند شیء
جانبداریلغتنامه دهخداجانبداری . [ن ِ ] (حامص مرکب ) طرفداری . مددکاری . حمایت . (ناظم الاطباء). عمل جانبدار. رجوع به جانب و جانبدار شود.
جاندرازیلغتنامه دهخداجاندرازی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمردرازی . (آنندراج ). درازی عمر. (ناظم الاطباء). طول عمر : از پی جاندرازی شه شرق کردم آفاق را بشادی غرق . نظامی .ز بهر جان
جانداریلغتنامه دهخداجانداری . (حامص مرکب ) سلاح داری . محافظت . نگهبانی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). محافظت جان : آن ترک که یافت منصب جانداری یک لحظه نمی شکیبد از دلداری گفتم دل من ن
پیشهستهای 1prokaryote, prokaryonواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که یاختههای آن هستۀ واقعی و غشای هسته ندارد
همهچیزخوارomnivore, omnivorous, omnivorous animal, diversivoreواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که بتواند از انواع منابع غذایی، اعم از گیاهی یا جانوری، تغذیه کند
هوهستهای 1eukaryote/ eucaryote, eukaryonواژههای مصوب فرهنگستانجانداری که یاختههای آن هستۀ واقعی و غشا دارد