جام پیمالغتنامه دهخداجام پیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار.(آنندراج ). قدح نوش . آنکه جام به سرکشد : جز این جام پیمای صهباسرودنسازد کسی شیشه از چنگ و رود.ملاطغرا (از
پسماند جامد تجاریcommercial solid wasteواژههای مصوب فرهنگستانپسماندی که از ساختمانهای اداری و فروشگاهها و هتلها و دیگر مکانهای عمومی جمعآوری میشود
مدیریت یکپارچۀ پسماند جامدintegrated solid waste management, integrated waste managementواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی از روشهای گوناگون مدیریت پسماند جامد شامل کاهشدرمبدأ و بازچرخش و احتراق و دفن و پوسش
جاملغتنامه دهخداجام . (اِ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا : برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی که پیش همت او چند کاسه یک
متکلف ➊ [آراستگی متن]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه لف ➊ [آراستگی متن]، مزین، غنی، آراسته بهصنایع بدیعی، آراسته، فاخر، مصنوع، آرایشی مرسل، مرصع، مسجع، مقطع، ملمع رسا است
صُوَاعَفرهنگ واژگان قرآنجام - پیمانه جهت سنجش وزن وحجم(صواع همان صاع است ، که به معناي پيمانهايست که با آن اجناس را کيل ميکردند ، و صواع پادشاه مصر در آن روز ظرفي بوده که هم در آن آب م
پیاله پیمالغتنامه دهخداپیاله پیما. [ ل َ / ل ِ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) که پیاله پیماید. || شرابخوار. (آنندراج ). باده خوار. باده نوش . پیاله کش . جام گیر. صراحی کش . جام پیما. کشتی کش
جام پیمودنلغتنامه دهخداجام پیمودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از شراب خوردن . (آنندراج ). جام سرکشیدن : هنوز از زمانی فزون شادکام نپیموده بدشاه با ماه جام . (گرشاسب نامه ).از
پیمایلغتنامه دهخداپیمای . [ پ َ/ پ ِ ] (نف مرخم ) پیما. پیماینده . طی کننده . چون : آسمان پیمای . بحرپیمای . (آنندراج ). بادیه پیمای . دشت پیمای ، راه پیمای ، رودپیمای . (آنندراج
رنگ آوردنلغتنامه دهخدارنگ آوردن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خجل شدن و رو ساختن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رنگ برآوردن . (برهان قاطع). رنگ دادن و رنگ گرفتن . رنگ برنگ شدن .