جامه کوبلغتنامه دهخداجامه کوب . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چوبی است که گازران هنگام شستن ، جامه یا لباس را بدان کوبند. جومه کو (در لهجه ٔ محلی گناباد خراسان ). کوتنک . کوتنگ گازر. (بر
جامه کوبفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که جامه را در وقت شستن میکوبد؛ رختشوی؛ گازر.۲. (اسم) چوبی ستبر که گازران جامه را هنگام شستن با آن میکوبند؛ کدنگ؛ کدینه؛ کوبین.
جامهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس ۲. جام، صراحی
جامهدیکشنری فارسی به انگلیسیapparel, attire, clothes, clothing, costume, couture, drag, dress, garb, garment, habiliment, raiment, suit, toilet, toilette, vestment, vesture, wear, wearable
مبزرلغتنامه دهخدامبزر. [ م ِ زَ ] (ع اِ) جامه کوب گازران .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مثل چوب جامه شویان که بدان جامه را در آب شویند. (از ذیل اقرب الموارد).
میقعةلغتنامه دهخدامیقعة. [ ق َ ع َ ] (ع اِ) چوبی که جامه کوبند. (دهار). چوب گازر که بر وی جامه کوبد. (منتهی الارب ، ماده ٔ وق ع ) (آنندراج ). چوب گازر که بدان جامه کوبند. (ناظم ا
طاق طاقلغتنامه دهخداطاق طاق . (اِ صوت ) حکایت آواز زدن چیزی بر چیزی چنانکه جامه ٔ شسته ٔ گازران بر سنگ و جز آن : گه ز طاق طاق گردنها زدن طاق طاق جامه کوبان ممتهن .مولوی .
قصارلغتنامه دهخداقصار. [ ق َص ْ صا ] (ع ص ، اِ) گازر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جامه کوب : شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده . خاقانی
مدقةلغتنامه دهخدامدقة. [ م ِ دَق ْ ق َ ] (ع اِ) آنچه بدان چیزی را بکوبند و نرم کنند. (از اقرب الموارد). کوبه . (منتهی الارب ). کلوخ کوب وآنچه بدان خرمن نرم سازند. (مهذب الاسماء)