جامه ٔ مویلغتنامه دهخداجامه ٔ موی . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ٔ موئینه . جامه ای که با موی یا پشم یا کرک سازند، چون جامه ای که از خز و سنجاب و قاقم ووبر و پوست ر
جامهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس ۲. جام، صراحی
جامهدیکشنری فارسی به انگلیسیapparel, attire, clothes, clothing, costume, couture, drag, dress, garb, garment, habiliment, raiment, suit, toilet, toilette, vestment, vesture, wear, wearable
موینهلغتنامه دهخداموینه . [ مو ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) مخفف مویینه . منسوب به مو. منسوب به موی . آنچه نسبت به موی دارد. مویینه .مویین . || (اِ مرکب ) جامه ٔ مویین . مویینه . ||
موییلغتنامه دهخدامویی . (ص نسبی ) منسوب به مو. (ناظم الاطباء). منسوب به موی . آنچه به موی نسبت دارد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مو و موی شود. || ساخته شده از مو. از مو. از موی
دیوچهلغتنامه دهخدادیوچه . [ وْ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: دیو + چه ، پسوند تصغیر) مصغر دیو. دیوک . دیو خرد. دیو کوچک . || کرمکی باشد که اندر پشم افتد. (صحاح الفرس ). و آن در ابتد
انسداللغتنامه دهخداانسدال . [اِ س ِ ] (ع مص ) فروهشته شدن جامه و موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فروهشته شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). فروگذاشته شدن . (یادداشت
سابغلغتنامه دهخداسابغ. [ ب ِ ] (ع ص ) دراز از هر چیز. (منتهی الارب ). طویل ، آنچه بزمین میرسد، دراز شده بسوی زمین . (شرح قاموس ). دراز مانند جامه و موی و زره و مانند آن . (تاج ا