جامه ٔ بغدادیلغتنامه دهخداجامه ٔ بغدادی . [ م َ / م ِ ی ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جامه ای که از بغداد آرند یا در آنجا بافند. || نوعی جامه که آجیده ٔ (بخیه ٔ)آن بفاصله ٔ سه انگشت با
جامعه ٔ بغدادلغتنامه دهخداجامعه ٔ بغداد. [ م ِ ع َ / ع ِی ِ ب َ ] (اِخ ) دانشگاه بغداد شامل دانشکده های زیر:دانشکده ٔ پزشکی تأسیس 1926م . دانشکده ٔ حقوق تأسیس 1930م . دانشکده ٔ فنی تأ
جامهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس ۲. جام، صراحی
جامهدیکشنری فارسی به انگلیسیapparel, attire, clothes, clothing, costume, couture, drag, dress, garb, garment, habiliment, raiment, suit, toilet, toilette, vestment, vesture, wear, wearable
بلغتنامه دهخداب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه
بغدادیلغتنامه دهخدابغدادی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بغداد. (ناظم الاطباء). اهل بغداد. از مردم بغداد. ج ، بغادِدَه . (ناظم الاطباء) : هزار و صد و شست استاد بودکه کردار آن تختشان
زاهدلغتنامه دهخدازاهد. [ هَِ ] (اِخ ) (غلام ثعلب ) محمدبن عبدالواحدبن ابی هاشم ابیوردی الاصل بغدادی المسکن و المدفن مکنی به ابوعمر و مشهور به مطرز و زاهدو غلام ثعلب ، از اکابر ن
ژندژندلغتنامه دهخداژندژند. [ ژَ ژَ ](ص مرکب ) پاره پاره . (برهان ). قطعه قطعه : هم خامه ٔ مآثر من کرده ریزریزهم جامه ٔ مفاخر من کرده ژندژند. شهاب الدین بغدادی (از جهانگیری ).رجوع
معرجلغتنامه دهخدامعرج . [ م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ خطدار در پیچیدگی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جامه ای است نفیس و منقش . (غیاث ) (آنندراج ) : در م