۱. پوشاک؛ لباس: ◻︎ قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱: ۱۴۲).
۲. [قدیمی] پارچۀ دوخته یا نادوخته. ٣. [قدیمی] بستر. ٤. [قدیمی] هرچیز گستردنی.
〈 جامهٴ خواب:
۱. لباس راحتی که هنگام خواب بر تن کنند؛ لباسخواب.
۲. [قدیمی] آنچه هنگام خوابیدن در زیر و روی خود بیندازند از تشک و لحاف و بالش؛ بستر؛ رختخواب.
〈 جامهٴ خورشید (آفتاب): [قدیمی، مجاز]
۱. گردوغبار یا ابری که آفتاب با آن پوشیده شود.
۲. برگ درختان.
〈 جامه دریدن: (مصدر لازم) [قدیمی] جامه در تن پاره کردن از شور و هیجان یا کثرت غم و اندوه.
〈 جامهٴ راه: [قدیمی] جامهای که در سفر بر تن کنند؛ لباس سفر؛ جامۀ سفر: ◻︎ نبود آگه که شاهان جامهٴ راه / دگرگونه کنند از بیم بدخواه (نظامی۲: ۱۵۰).
〈 جامهٴ غوک: (زیستشناسی) [قدیمی] =جلبک: ◻︎ حریر عنکبوت و جامهٴ غوک / نزیبد جز به اندام خبزدوک (امیرخسرو: لغتنامه: جامۀ غوک).
〈 جامهٴ کاغذین: [قدیمی] لباسی کاغذی که بعضی دادخواهان برای آنکه جلب نظر پادشاه یا امیر را بکنند بر تن میکرده و موضوع دادخواهی خود را بر آن مینوشتهاند.
〈 جامهٴ کعبه: پوششی از پارچۀ نفیس ابریشمی که بر روی خانۀ کعبه کشیده شده و هر سال با مراسم خاصی عوض میشود.
۱. پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس
۲. جام، صراحی