جامع نطنزلغتنامه دهخداجامع نطنز. [ م ِ ع ِ ن َ طَ ] (اِخ ) یا مسجد جمعه . مسجد معروفی است در نطنز که مورد مطالعه ٔ سیاحان بوده و مهمترین بنای قدیم نطنزبشمار است . این جامع مرکب از چن
مسجد جامع نطنزلغتنامه دهخدامسجد جامع نطنز. [ م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ ن َ طَ ] (اِخ ) رجوع به جامع نطنز شود.
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن صَبیح از روات است . عبدالغنی ابن سعید او را در زمره ٔ مشتبهان آورده گوید: وی ضعیف است . (از لسان المیزان ).
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) (...ابن المطلب ). مسجد جامعی است در بغداد. رجوع به حاشیه ٔ شدالازار مصحح مرحوم قزوینی ص 311 شود.
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ملقب به سکری . و مکنی به ابی القاسم البصری ، محدث است . وی پس از سال 300 هَ .ق . درگذشت . ابن یونس گوید: جامعبن ابراهیم بن محمد
جامعلغتنامه دهخداجامع. [ م ِ ] (اِخ ) ابن ابی راشد کاهلی کوفی و ثقه است . (المعرب مصحح احمدمحمد شاکر ص 352 و ذیل همان صفحه ).
مسجد جامع نطنزلغتنامه دهخدامسجد جامع نطنز. [ م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ ن َ طَ ] (اِخ ) رجوع به جامع نطنز شود.
نطنزلغتنامه دهخدانطنز. [ ن َ طَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش نطنز ازشهرستان کاشان است و در 326 هزارگزی تهران و 74 هزارگزی جنوب شرقی کاشان و 71 هزارگزی مغرب اردستان واقع است ، مشخصا
بختیارلغتنامه دهخدابختیار. [ ب َ ] (اِخ ) ابن محمد مکنی به ابوحرب . ممدوح منوچهری است و به تقریب ، نه قطع و یقین ، او فرزند علاءالدوله ابوجعفر محمدبن دشمنزیار فرزند کاکویه و حاکم
آساللغتنامه دهخداآسال . (اِ) بنیان . پایه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (شعوری ) (انجمن آرا) (برهان جامع) (بعض فرهنگهای هندوستانی ) : ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسال
حجرلغتنامه دهخداحجر. [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . (دهار) (ترجمان عادل بن علی ). منع کردن یعنی بازداشتن کسی را از تصرف در مال خویش و حرام کردن . (زوزنی ) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی