جالیزلغتنامه دهخداجالیز. (اِ) بر وزن و معنای پالیز است که کشت زار خربزه و هنداونه و خیار باشد. || تره زار را نیز گویند که زراعت سبزی خوردنی است و بعضی گویند جالیز معرب پالیز است
جالیزلغتنامه دهخداجالیز. (اِ) بر وزن و معنای پالیز است که کشت زار خربزه و هنداونه و خیار باشد. || تره زار را نیز گویند که زراعت سبزی خوردنی است و بعضی گویند جالیز معرب پالیز است
جالیزبانلغتنامه دهخداجالیزبان . (اِ مرکب ) مرکب از جالیز و پسوند بان . دارنده ٔ جالیز نگهدار جالیز. باغبان . خداوند بوستان .
بستانلغتنامه دهخدابستان . [ ب ُ ] (اِ) گلزار و گلستان را گویند و مخفف بوستان هم هست . (برهان ). بالضم معرب بوستان (از منتخب )در سراج اللغات نوشته که : لفظ فارسی است مرکب از کلمه