جالیزلغتنامه دهخداجالیز. (اِ) بر وزن و معنای پالیز است که کشت زار خربزه و هنداونه و خیار باشد. || تره زار را نیز گویند که زراعت سبزی خوردنی است و بعضی گویند جالیز معرب پالیز است . (برهان ). در قدیم مطلق باغ را گفتندی : بپالیز بلبل بنالد همی گل از ناله ٔ او ببالد
جالشلغتنامه دهخداجالش . [ ل ِ ] (اِمص ) مباشرت و جماع . || (ص ) کسی را گویند که در مباشرت حریص باشد و جماع بسیار کند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به چالش شود.
جالیشلغتنامه دهخداجالیش . (اِ) و شالیش معرب از ترکی از فارسی چالیش بمعنی جنگ و ستیز. (دزی ج 1 ص 168). رجوع به چالیش شود.
جالیزبانلغتنامه دهخداجالیزبان . (اِ مرکب ) مرکب از جالیز و پسوند بان . دارنده ٔ جالیز نگهدار جالیز. باغبان . خداوند بوستان .
جالیزبانیلغتنامه دهخداجالیزبانی . (حامص مرکب ) عمل جالیزبان . کشت خربزه و هندوانه و سبزیها. باغبانی .
جالیزبانلغتنامه دهخداجالیزبان . (اِ مرکب ) مرکب از جالیز و پسوند بان . دارنده ٔ جالیز نگهدار جالیز. باغبان . خداوند بوستان .
جالیزبانیلغتنامه دهخداجالیزبانی . (حامص مرکب ) عمل جالیزبان . کشت خربزه و هندوانه و سبزیها. باغبانی .
گُل جالیزOrobancheواژههای مصوب فرهنگستانسردهای علفی انگلی با حدود 150 گونه از گلجالیزیان که عمدتاً بومی مناطق معتدل نیمکرۀ شمالی هستند
کرتِ جالیزگویش خلخالاَسکِستانی: jua/kuz دِروی: jua/kuz شالی: jua کَجَلی: kart کَرنَقی: jua کَرینی: kuz کُلوری: kuz گیلَوانی: ju/ jua لِردی: küz
کرتِ جالیزگویش کرمانشاهکلهری: karat گورانی: karat سنجابی: karat کولیایی: karat زنگنهای: karat جلالوندی: karat زولهای: karat کاکاوندی: karat هوزمانوندی: karat