جالیلغتنامه دهخداجالی . (اِ) نام درخت اراک است که از چوب آن مسواک سازند. (برهان ) (ناظم الاطباء). به تازیش اراک نامند در هندی بیلو خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). || (ع ص ، اِ) جلا
جالیفرهنگ انتشارات معین[ ع . ] (اِفا.) 1 - روشن ، واضح . 2 - جلا - دهنده ، پاک کننده . ؛ ادویة ~: دواهایی که عفونت های جلدی را با آن پاک کنند، ضد - عفونی های جلدی .
جعلیدیکشنری فارسی به انگلیسیassumed, counterfeit, fake, fraudulent, made-up, phoney, phony, queer, spurious
جالی شورانلغتنامه دهخداجالی شوران . (اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان که در 27 هزارگزی جنوب خاوری سراوان و 14هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان واقع و محلی کوهستانی و گ
جالی کلالغتنامه دهخداجالی کلا. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 18 هزارگزی شمال خاوری آمل واقع است . محلی دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی است . 120 تن س
جالیانلغتنامه دهخداجالیان . [ ] (اِخ ) قریه ای است جزء بلوک آباده . طول جلگه ٔ این بلوک از شمال بجنوب تخمیناً شانزده فرسخ و عرض آن چهار فرسنگ میباشد. صنعت اهالی قاشق سازی و جعبه س
جالیزلغتنامه دهخداجالیز. (اِ) بر وزن و معنای پالیز است که کشت زار خربزه و هنداونه و خیار باشد. || تره زار را نیز گویند که زراعت سبزی خوردنی است و بعضی گویند جالیز معرب پالیز است
جالی شورانلغتنامه دهخداجالی شوران . (اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان که در 27 هزارگزی جنوب خاوری سراوان و 14هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان واقع و محلی کوهستانی و گ
جالی کلالغتنامه دهخداجالی کلا. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل که در 18 هزارگزی شمال خاوری آمل واقع است . محلی دشت و معتدل و مرطوب و مالاریائی است . 120 تن س
جالیةلغتنامه دهخداجالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث جالی . (اقرب الموارد). مسهل : و فیه [ فی الفاناخ ] قوة جالیة غسالة. || از خانمان رفتگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسانی که ج
جالیانلغتنامه دهخداجالیان . [ ] (اِخ ) قریه ای است جزء بلوک آباده . طول جلگه ٔ این بلوک از شمال بجنوب تخمیناً شانزده فرسخ و عرض آن چهار فرسنگ میباشد. صنعت اهالی قاشق سازی و جعبه س