جاشیر (گاوشیر)گویش اصفهانی تکیه ای: -------- طاری: --------- طامه ای: -------- طرقی: --------- کشه ای: --------- نطنزی: --------
جاشیر/ گاوشیرگویش خلخالاَسکِستانی: vual دِروی: vâl شالی: vâl کَرنَقی: vâhâl کَرینی: vâhâl کُلوری: vâl گیلَوانی: vual
جاشیرانلغتنامه دهخداجاشیران . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه شهرستان ارومیه است . در 17 هزارگزی جنوب خاوری اشنویه و یکهزارگزی شمال راه ارابه رو کهنه قلعه و در درّه واقع
جاگیر شدنلغتنامه دهخداجاگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن . مستقر شدن . درجای خود ثابت شدن .
جاشرلغتنامه دهخداجاشر. [ ش ِ ] (اِخ ) یولیش . یکی از حکمرانان اندلس بود. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 234 شود. (از حلل السندسیه ج 1 ص 234).
جاشیرانلغتنامه دهخداجاشیران . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه شهرستان ارومیه است . در 17 هزارگزی جنوب خاوری اشنویه و یکهزارگزی شمال راه ارابه رو کهنه قلعه و در درّه واقع
گواشیرلغتنامه دهخداگواشیر. [ گ َ ] (اِ مرکب ) گاوشیر، و آن صمغ درختی است که در دواها به کار برند. گرم و خشک است در دویم و سیم . (از برهان ). و رجوع به گاوشیر و جاوشیر و جاشیر شود.
گاوشیرلغتنامه دهخداگاوشیر. (اِ مرکب ) صمغ درختی است که ساق آن کوتاه وبرگ آن شبیه به برگ انجیر و برگ زیتون میباشد و گل آن زرد و تخمش خوشبوی میشود. ساق آن را بشکافند تا صمغ از آن بر
جاگیر شدنلغتنامه دهخداجاگیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن . مستقر شدن . درجای خود ثابت شدن .
جاشرلغتنامه دهخداجاشر. [ ش ِ ] (اِخ ) یولیش . یکی از حکمرانان اندلس بود. رجوع به حلل السندسیه ج 1 ص 234 شود. (از حلل السندسیه ج 1 ص 234).