جاسوسلغتنامه دهخداجاسوس . (ع ص ، اِ) جستجوکننده ٔ خبر برای بدی . (منتهی الارب ). شخصی باشد که از ملکی بملک دیگر خبر برد. (برهان ). خبرپرس . (دهار). خبرپرسنده . (مهذب الاسماء). ج
جاسوس الافلاکلغتنامه دهخداجاسوس الافلاک . [ سُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب فریدالدین علی منجم سنجری شاعر است . رجوع به فریدالدین در لباب الالباب چ لیدن ج 2 ص 347 شود.
جاسوس اخترانلغتنامه دهخداجاسوس اختران . [ س ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جاسوس فلک شود : جاسوس اختران شود و ناظر فلک بر سطح او بمدت نزدیک دیدبان .رشید وطواط.