جاسنگینلغتنامه دهخداجاسنگین . [ س َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه کنایه از خانواده ٔ نجیب و خاندان متمول است : خانواده ٔ عروس بسیار جاسنگین هستند. زنی جاسنگین است . || آدم جاسنگین ؛ آن
جانبینلغتنامه دهخداجانبین . [ ن ِ ب َ ] (ع اِ) طرفین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ جانب در حالت نصبی و جری . دو طرف . دو جانب : بخفض جناح ذلت پیش آیی و به استمالت خاطر و اس
جانشینلغتنامه دهخداجانشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) قائم مقام . (بهارعجم ) (آنندراج ). کسی که به نیابت از دیگری کاری انجام دهد مانند: وکیل ، وصی ، ولی ، نایب ، نائب مناب ، خلیفه ، ولی
جانشینیلغتنامه دهخداجانشینی . [ ن ِ نی ] (حامص مرکب ) خلافت . ولایت عهد. وراثت . (ناظم الاطباء). عمل قائم مقام . رجوع به جانشین شود.
جانبینلغتنامه دهخداجانبین . [ ن ِ ب َ ] (ع اِ) طرفین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تثنیه ٔ جانب در حالت نصبی و جری . دو طرف . دو جانب : بخفض جناح ذلت پیش آیی و به استمالت خاطر و اس
جانشینلغتنامه دهخداجانشین . [ ن ِ ] (نف مرکب ) قائم مقام . (بهارعجم ) (آنندراج ). کسی که به نیابت از دیگری کاری انجام دهد مانند: وکیل ، وصی ، ولی ، نایب ، نائب مناب ، خلیفه ، ولی
جانشینیلغتنامه دهخداجانشینی . [ ن ِ نی ] (حامص مرکب ) خلافت . ولایت عهد. وراثت . (ناظم الاطباء). عمل قائم مقام . رجوع به جانشین شود.