جاسرلغتنامه دهخداجاسر. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جُسور و جَسارة. دلیر. بلندبالا. ج ، جاسرون . (اقرب الموارد). دلیر و بهادر. (ناظم الاطباء). || اقدام کننده . ج ، جُسر و جُسُر.
پَسُوکگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی ولگرد ، خیابان گرد، به کسی اطلاق میگردد که زیاد از خانه بیرون میرود و به همه جا سر میزند و سرک میکشد.
لشکرشکنلغتنامه دهخدالشکرشکن . [ ل َ ک َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ لشکر. لشکرشکر.کنایه است از سخت دلیر و فیروز. شجاع در جنگها. مردشجاع . (آنندراج ). لشکرشکاف . (آنندراج ) : همه