جاری آبادلغتنامه دهخداجاری آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بیضای بخش اردکان شهرستان شیراز در 79هزارگزی جنوب خاور اردکان و یکهزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا واقع است . محلی در دامنه و ه
جاریلغتنامه دهخداجاری . (ع ص ) روان . (اقرب الموارد) (آنندراج ). نهر جار؛ ای لایجف و کذلک نبع جار. آب روان . (مهذب الاسماء). مقابل راکد (ایستاده ). سائل . رونده . ساری . مجازاً
جاریلغتنامه دهخداجاری . (اِ) یاری . زن برادر شوهر. زن برادر نسبت به زن برادر دیگر. دو زن که هریک زن یکی از دو برادرند یکدیگر را جاری باشند.
جاریلغتنامه دهخداجاری . (اِخ ) ابوعبداﷲ سعدبن نوفل جاری . از عمال و حکام عمر بود. (الانساب سمعانی ).
جاریلغتنامه دهخداجاری . (اِخ ) نام یکی از حکمای هند بود و او را درطب و نجوم تصانیفی است که هندیان به آنها عمل کنند و بسیاری از آنها به عربی ترجمه شده است . (عیون الانباء ج 2 ص 3
اﷲ اکبرلغتنامه دهخدااﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی است قریب شیراز، و از آن چشمه ای بیرون آمده در کنار رکن آباد جاری است . (غیاث اللغات ). اﷲ اکبر یا تل اﷲ اکبر نا
جایرلولغتنامه دهخداجایرلو. [ ی ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زنجان از محال ّ فزاکمچلو ملکی حسینقلی خان یاور واقع در پای کوه . غله ٔ آن دیمی است و زراعت آبی ندارد ولی وسعت دیم زار
رامهرمزلغتنامه دهخدارامهرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های شهرستان اهواز است . این بخش در شمال خاوری شهرستان اهواز واقع و محدود است از شمال به بخش های باغ ملک و هفت گل ،از
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) (نهر...) نام نهری است در افغانستان در حدود صد هزارگزی مغرب کابل ، از دامنه های «کوه بابا» سرچشمه گرفته اول بنام «جوی شیر» بسوی مشرق روان گ
جاپرلولغتنامه دهخداجاپرلو. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: قریه ای است از قرای قزلکچلو که یکی از نواحی زنجان است . قدیم النسق . ملکی حسینقلی خان یاور. در پای کوه واقع. سکنه ٔ ا