جاری آبادلغتنامه دهخداجاری آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بیضای بخش اردکان شهرستان شیراز در 79هزارگزی جنوب خاور اردکان و یکهزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا واقع است . محلی در دامنه و ه
جانی آبادلغتنامه دهخداجانی آباد. (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . در 50 هزارگزی خاور رفسنجان و 15 هزارگزی شمال رفسنجان به کرمان سکنه ٔ آن 15 تن میباشد. (فرهنگ ج
جانی آبادلغتنامه دهخداجانی آباد. (اِخ ) قریه ای است از قراء بلوک جویم (خواجه ) و بیدشهر از بلوکات فارس . واقع در جلگه و از شمال بجنوب طول آن چهارفرسخ است و عرض آن نیز همینقدر است . ر
جانی آبادلغتنامه دهخداجانی آباد. (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: از بلوک فراشبند است در فارس . طول جلگه فراشبند از مغرب به مشرق تخمیناً ده فرسخ و عرض آن نیز همین قدر است . دو مسجد و ی
آباد جایفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهجای آباد؛ آبادبوم؛ هر جای آباد که در آن آب و گیاه و مردم باشند: ◻︎ چنین داد پاسخ که آبادجای / نیابی مگر باشدت رهنمای (فردوسی: ۶/۱۶۷).
آباد جایلغتنامه دهخداآبادجای . (اِ مرکب ) آباد بوم . آبادی : بپرسید از آن سرشبان راه شاه کز ایدر کجایابم آرامگاه چنین داد پاسخ که آباد جای نیابی مگر باشدت رهنمای .فردوسی .
اﷲ اکبرلغتنامه دهخدااﷲ اکبر. [ اَل ْ لا هَُ اَ ب َ ] (اِخ ) نام کوهی است قریب شیراز، و از آن چشمه ای بیرون آمده در کنار رکن آباد جاری است . (غیاث اللغات ). اﷲ اکبر یا تل اﷲ اکبر نا
جایرلولغتنامه دهخداجایرلو. [ ی ِ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زنجان از محال ّ فزاکمچلو ملکی حسینقلی خان یاور واقع در پای کوه . غله ٔ آن دیمی است و زراعت آبی ندارد ولی وسعت دیم زار
رامهرمزلغتنامه دهخدارامهرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از بخش های شهرستان اهواز است . این بخش در شمال خاوری شهرستان اهواز واقع و محدود است از شمال به بخش های باغ ملک و هفت گل ،از
کابللغتنامه دهخداکابل . [ ب ُ ] (اِخ ) (نهر...) نام نهری است در افغانستان در حدود صد هزارگزی مغرب کابل ، از دامنه های «کوه بابا» سرچشمه گرفته اول بنام «جوی شیر» بسوی مشرق روان گ
جاپرلولغتنامه دهخداجاپرلو. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد: قریه ای است از قرای قزلکچلو که یکی از نواحی زنجان است . قدیم النسق . ملکی حسینقلی خان یاور. در پای کوه واقع. سکنه ٔ ا