جارچیلغتنامه دهخداجارچی . (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان و منطقه ای کوهستانی سردسیر است . سکنه ٔ آن 156 تن و مذهب مردم شیعه ، تعدادی صوفی دارد و زبان آن
جارچیلغتنامه دهخداجارچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) منادی . کسی که آواز دهد مردم را در کاری . نداکننده . در ترکی ، نقیب و منادی کننده . (آنندراج ). در ترکی ، نقیب و منادی کننده
جارچی باشیگریلغتنامه دهخداجارچی باشیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) منصبی از مناصب دولتی در عهد صفویه است . (تذکرة الملوک ص 15).
جارچی کندیلغتنامه دهخداجارچی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 13هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه
جارچیان توپخانهلغتنامه دهخداجارچیان توپخانه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ) جماعتی از مستخدمین توپخانه که تحت سرپرستی توپچی باشی کار میکنند.(تذکرة الملوک چ 2 ص 14). و رجوع به همین کتاب
جارچیان جزایری اندازلغتنامه دهخداجارچیان جزایری انداز. [ ن ِ ج َ ی ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جماعتی از مستخدمین دیوان دوره ٔ صفویه که تحت نظر وزیر سردار غلامان انجام وظیفه میکرده اند. (تذک
جارچیان دیوانلغتنامه دهخداجارچیان دیوان . [ ن ِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) منصبی از مناصب دولتی در زمان صفویه است . (تذکرة الملوک ص 13).
جارچی باشیگریلغتنامه دهخداجارچی باشیگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) منصبی از مناصب دولتی در عهد صفویه است . (تذکرة الملوک ص 15).
جارچی کندیلغتنامه دهخداجارچی کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه است که در 13هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 15هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه