307 مدخل
جاروکشی، رفتن، نظافت
broom, sweep
جارو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جاروب کردن شود.
süpürmek
آب و جارو کردن . [ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روفتن بجاروب با آب پاشیدن .
.جنجال
نظافت
(رُ جَ. کَ دَ) (مص ل .) هیاهو کردن .
جارو کردن