جاحظلغتنامه دهخداجاحظ. [ ح ِ ] (اِخ ) عمروبن بحربن محبوب بن فزارة الکنانی البصری ، مکنی به ابوعثمان و معروف به جاحظ. رئیس فرقه ٔ معروف جاحظیه از فرقه های معتزله . وی در حدود سنه
جاحظلغتنامه دهخداجاحظ. [ ح ِ ] (ع ص ) مرد [چشم ] برآمده و بزرگ چشم . ج ، جُحَّظ.(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه دیده ٔ وی بیرون خزیده بود. ج ، جواحظ. (مهذب الاسماء). آنکه
جاهضلغتنامه دهخداجاهض . [ هَِ ] (ع ص ) مرد تیزو سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیزهوش . (از اقرب الموارد). و فیه جهوضة و جهاضة؛ ای حدةنفس . (اقرب الموارد). تیزد
جاحظ ثانیلغتنامه دهخداجاحظ ثانی . [ ح ِ ظِ ] (اِخ ) محمود خوارزمی . مردی فیلسوف و ادیب و فاضل بود که از محضر حکیم ابوالبرکات استفاده کرد و در حدودسنه ٔ پانصد و نوزده بنوعی سوداء مبتل
جاحظ خراسانلغتنامه دهخداجاحظ خراسان . [ ح ِ ظِ خ ُ ] (اِخ ) ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 -322 هَ .ق .). حکیم و عالم معروفی بود که در بلخ میزیست . و اشعار زیر را در رثاء جعفرالحجة گفته ا
جاحظةلغتنامه دهخداجاحظة. [ ح ِ ظَ ] (ع ص ) چشم بیرون رونده و بزرگ شده : عین جاحظة؛ چشم بیرون آمده و بزرگ . (از منتهی الارب ).
جاحظیةلغتنامه دهخداجاحظیة. [ ح ِ ظی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اصحاب عمروبن بحر الجاحظ بودند که میگفتند همه ٔ معارف ضروریست و در هیچیک از ما بندگان خدای اراده نیست و اراده ٔ ب
جاحظ ثانیلغتنامه دهخداجاحظ ثانی . [ ح ِ ظِ ] (اِخ ) محمود خوارزمی . مردی فیلسوف و ادیب و فاضل بود که از محضر حکیم ابوالبرکات استفاده کرد و در حدودسنه ٔ پانصد و نوزده بنوعی سوداء مبتل
جاحظ خراسانلغتنامه دهخداجاحظ خراسان . [ ح ِ ظِ خ ُ ] (اِخ ) ابوزید احمدبن سهل بلخی (234 -322 هَ .ق .). حکیم و عالم معروفی بود که در بلخ میزیست . و اشعار زیر را در رثاء جعفرالحجة گفته ا
جاحظیةلغتنامه دهخداجاحظیة. [ ح ِ ظی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از معتزله اصحاب عمروبن بحر الجاحظ بودند که میگفتند همه ٔ معارف ضروریست و در هیچیک از ما بندگان خدای اراده نیست و اراده ٔ ب
جاحظةلغتنامه دهخداجاحظة. [ ح ِ ظَ ] (ع ص ) چشم بیرون رونده و بزرگ شده : عین جاحظة؛ چشم بیرون آمده و بزرگ . (از منتهی الارب ).