جاافتادهفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که در جای خود قرار گرفته.۲. [مجاز] شخص باتجربه، موقر، و متین.۳. غذایی که بهخوبی پخته شده.۴. ازقلمافتاده.
جاافتادهفرهنگ مترادف و متضاد۱. باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر ۲. پخته، سردوگرمچشیده، کارکشته، کامل ۳. رسیده
راهبُرد ترمیمیrepair strategyواژههای مصوب فرهنگستانراهبردی که در افراد آسیبدیدۀ شنوایی برای وضوح بخشیدن به گفتههای جاافتاده یا بدفهمیدهشده به کار میرود