ثیابلغتنامه دهخداثیاب . (ع اِ) ج ِ ثوب . جامه ها : اینکه توبینی نه همه مردمندبلکه ذئابند بزیر ثیاب . ناصرخسرو.در ثیاب ربوده از درویش کی بدست آیدت بهشت و ثواب . ناصرخسرو.|| تَعلق
سیابلغتنامه دهخداسیاب . (اِ) بلغت وادی القری به معنی خلال باشد. آن گیاهی است که سبز و رسیده ٔ آنرا بجهت اسهال خورند و نارسیده آنرا بجهت قبض و امساک . (برهان ). || (فعل امر) امر
سیابلغتنامه دهخداسیاب . [ س َ / سی یا ] (ع اِ) غوره ٔ خرما یا غوره ٔ میان خلال و بسر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
صیابلغتنامه دهخداصیاب . [ ص ُی ْ یا ] (ع ص ، اِ) برگزیدگان قوم و خلاصه ٔ ایشان . || گزیده از هر چیزی . خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ).
ثیابیلغتنامه دهخداثیابی . [ بی ی ] (اِخ ) محمودبن عمر. محدث است و از آن رو وی را ثیابی گویند که جامه دار حمام بود.
ثیابیلغتنامه دهخداثیابی . [ بی ی ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی در مائه ٔ دهم هجری . او امی بود و شغل خیاطت میورزید و از آنرو تخلص ثیابی گرفت . (قاموس الاعلام ).
ثیابیلغتنامه دهخداثیابی . [ بی ی ] (اِخ ) محمودبن عمر. محدث است و از آن رو وی را ثیابی گویند که جامه دار حمام بود.
ثیابیلغتنامه دهخداثیابی . [ بی ی ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی در مائه ٔ دهم هجری . او امی بود و شغل خیاطت میورزید و از آنرو تخلص ثیابی گرفت . (قاموس الاعلام ).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح ِم ْ م َ ] (ع اِ) ثیاب تحمة؛ جامه ها که طلاق دهنده زن را در متعه ٔ وی دهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه طلاق دهنده زن را در تمتیع وی پوشاند
ذارعلغتنامه دهخداذارع . [ رِ ] (ع ص ) منسوب به ذرع یعنی ذرع ثیاب و ارض . (سمعانی ). || نعت فاعلی از ذرع . شفیع. شافع. خواهشگر. || گزکننده . پیماینده ٔ به گز. || (اِخ ) اولاد ذار