توخلغتنامه دهخداتوخ . [ت َ ] (ع مص ) فرورفتن انگشت در چیزی نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طوخلغتنامه دهخداطوخ . [ ] (اِخ ) چهارده موضع است بمصر. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).دهی است در صعید مصر، غربی ِ نیل . (معجم البلدان ).
ثوخرلغتنامه دهخداثوخر. [ ث ُ رَ ] (اِخ )پدر اوتان َ پارسی از دوستان داریوش که به وی در کشتن گئوماتای مغ مدد کرد.
ثوخرلغتنامه دهخداثوخر. [ ث ُ رَ ] (اِخ )پدر اوتان َ پارسی از دوستان داریوش که به وی در کشتن گئوماتای مغ مدد کرد.
موثوخلغتنامه دهخداموثوخ . [ م َ ] (ع ص ) مرد سست اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)؛ رجل موثوخ الخلق ، مُوَثَّخ . (منتهی الارب ).