ثناگستریدنلغتنامه دهخداثناگستریدن . [ ث َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ثنا گفتن : زمین بوس کرد و ثنا گستریدبدانسان که او را سزاوار دید.فردوسی .
ثناگسترلغتنامه دهخداثناگستر. [ ث َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) مدح گستر. مدّاح : گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایش گر.فرخی .آن ثناگستر منم کاندر همه گیتی بحق ع
ثناگستردنلغتنامه دهخداثناگستردن . [ ث َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مدح گفتن : تا سزا باشد ثناگستردن آل رسول بنده در عالم بنام تو ثناگستر سزد.سوزنی .
ناگستریدهلغتنامه دهخداناگستریده . [گ ُ ت َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناگسترانده . ناگسترده . گسترده ناشده . مقابل گستریده . رجوع به گستریده شود.
ثناگستریدنلغتنامه دهخداثناگستریدن . [ ث َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) ثنا گفتن : زمین بوس کرد و ثنا گستریدبدانسان که او را سزاوار دید.فردوسی .
سخاپرورلغتنامه دهخداسخاپرور. [ س َ پ َرْ وَ ](نف مرکب ) که سخا را پرورش دهد. که سخا را شروع کند. که از بسیاری بخشش دیگران را بسخاوت وا دارد. سخادوست . سخی . بسیار بخشنده . بسیار جو
شاملغتنامه دهخداشام . (اِخ ) نام مملکتی است که در گذشته شامل اردن و سوریه و لبنان و فلسطین بود و درباره ٔ وجه تسمیه و تاریخ جغرافیایی آن لغویان و جغرافی نویسان و مورخان اقوالی
ثناگسترلغتنامه دهخداثناگستر. [ ث َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) مدح گستر. مدّاح : گمان برم که من اندر زمین همان شجرم شجر که دید ثناگستر و ستایش گر.فرخی .آن ثناگستر منم کاندر همه گیتی بحق ع
ثناگستردنلغتنامه دهخداثناگستردن . [ ث َ گ ُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) مدح گفتن : تا سزا باشد ثناگستردن آل رسول بنده در عالم بنام تو ثناگستر سزد.سوزنی .