ثمامیهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگروهی از معتزله، پیروان ثمامةبن اشرس نمیری و معاصر هارون و مٲمون، خلفای عباسی، که معتقد بودند مشرکان و زندیقان مانند بهایم خاک میشوند، نه به بهشت میروند و نه
ثمامیةلغتنامه دهخداثمامیة. [ ث َ می ی َ ] (اِخ ) گروهی از معتزله از اتباع ثمامةبن اشرس نمیری . و آنان گویند که افعال عباد را فاعلی نیست و افعال بخودی خودتولید شوند، و معرفت زائیده
ثمامةلغتنامه دهخداثمامة. [ ث ُ م َ ] (اِخ ) ابن اُثال الحنفی . رئیس یمامه از مردم قبیله ٔ بنی حنیفه . پیغمبر در سال ششم هجری سلیطبن عمرو را بدعوت با نامه نزد او فرستاد او در یکی
ثمامةلغتنامه دهخداثمامة. [ ث ُ م َ ] (اِخ ) ابن اشرف النمیری . پیشوای ثمامیة. فرقه ای از معتزله . او شناختن خدای را ضروری نمیشمرد و ببقاء روح یهود و نصاری و مشرکین قائل نبود و می
ثمامیةلغتنامه دهخداثمامیة. [ ث َ می ی َ ] (اِخ ) گروهی از معتزله از اتباع ثمامةبن اشرس نمیری . و آنان گویند که افعال عباد را فاعلی نیست و افعال بخودی خودتولید شوند، و معرفت زائیده
ثمامةلغتنامه دهخداثمامة. [ ث ُ م َ ] (اِخ ) ابن اشرف النمیری . پیشوای ثمامیة. فرقه ای از معتزله . او شناختن خدای را ضروری نمیشمرد و ببقاء روح یهود و نصاری و مشرکین قائل نبود و می
اصحاب ثمامةلغتنامه دهخدااصحاب ثمامة. [ اَ ب ِ ث ُ م َ ] (اِخ ) پیروان ثمامةبن اشرس نمیری بودندکه آنان را ثمامیه میخواندند. رجوع به ثمامیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1
معتزلهلغتنامه دهخدامعتزله . [ م ُ ت َ زِ ل َ ] (اِخ ) فرقه ای است که می گویند به دنیا و آخرت ، دیدن حق تعالی ممکن نیست . ونیز می گویند که نیکی از خداست و بدی از نفس و مرتکب کبیره