ثملغتنامه دهخداثم . [ ث ُم م ] (ع اِ) قماش مشکهای آب و آوندها، مالهم ثم ّ و لا رم ّ. مایملک ثّما و لا رَمّا، هیچ ندارند. هیچ ندارد.
ثملغتنامه دهخداثم . [ ث َم ْ م َ ] (ع ق ) آنجا. ثَمَّة : هست احول را در این ویرانه دیرگونه گونه نقل نو که ثم ّ خیر.مولوی .
ثملغتنامه دهخداثم . [ ث َم م ] (ع مص ) گرد کردن . فراهم آوردن . || پاسپر کردن . || نیکو کردن . || چیزی به اصلاح آوردن . || رُفتن خانه و جای . || مرمت کردن : کنا أهل ثَمة و رم
ثملغتنامه دهخداثم . [ ث ُم ْ م َ ] (ع حرف ربط) حرف عطف است برای مهلت . پس . سپس . باز. پس از آن . || هم . وَ هم . || ثم ماذا؛ سپس چه ؟ نتیجه چیست ؟
ثمدیکشنری عربی به فارسیسپس , پس (از ان) , بعد , انگاه , دران هنگام , در انوقت , انوقتي , متعلق بان زمان
صمفرهنگ انتشارات معین(صُ مّ) [ ع . ] (ص .) ج . اصم ؛ کرها. ؛ ~ñ بکم کر و لال . مجازاً به معنی کاملاً خاموش و ساکت .
ثم ماذالغتنامه دهخداثم ماذا. [ ث ُم ْ م َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) سپس چه ؟ میخواهید چه نتیجه بگیرید. مقصود از این مقدمه چیست .
ثم ءلغتنامه دهخداثم ء. [ ث َ م ْ ءْ ] (ع مص ) چرب خورانیدن . || شکستن چنانکه سر را. || پلیدی کردن . || ترید و اشکنه کردن نان را. || ثم ء کماة؛ افکندن سماروغ در روغن . || ثم ء لح