ثلمةلغتنامه دهخداثلمة. [ ث ُ م َ ] (ع اِ) ثلمت . تَرَک . سوراخ . رخنه : خواست که بقوت و شوکت خویش انتقامی کشد و ثلمه ای که از قهر و قوت احزاب اسلام در ولایت و نواحی مملکت او ظاه
سلمةلغتنامه دهخداسلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند. وی درمیان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهوربوده است . سلم
سلمةلغتنامه دهخداسلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیره ٔ مخزونی . از صحابه و سابقین است . کفار قریش او را زندانی و آزار کرده اند. وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصاً شاهد
سلمةلغتنامه دهخداسلمة. [ س َ م َ ] (اِخ )مکنی به ابومحمد. شاگرد و مصاحب فراء بود و از زکریا یحیی فراء و ابوالعباس احمدبن یحیی تغلب نقل حدیث کرده است . او راست : معانی القرآن ، س
صلمةلغتنامه دهخداصلمة. [ ص َ ل َ م َ ] (ع ص ) سخت و استوار از مردم و جز آن . || (اِ) نوعی از طعام که از خمیر آرد گندم ترتیب دهند. (منتهی الارب ).
ثرمةلغتنامه دهخداثرمة. [ ث َ / ث ِ م َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در ساحل شمالی جزیره ٔ صقلیه نزدیک شفلوی . (رحله ٔ ابن جبیر). کیکش بسیار و گرمایش شدید است . (مراصد الاطلاع ). این ن