ثللغتنامه دهخداثل . [ ث َل ل ] (ع مص ) هلاک شدن . || هلاک گردانیدن . || سرگین انداختن ستور. || خاک در چاه ریختن . || ویران کردن : ثل التراب المجتمع؛ جنبانید آنرا یا طرفی از اط
صلدیکشنری عربی به فارسیوارد شدن , رسيدن , موفق شدن , دعا کردن , نماز خواندن , بدرگاه خدا استغاثه کردن , خواستارشدن , درخواست کردن
ثلثلغتنامه دهخداثلث . [ ث ِ ] (ع اِ) به هر سه روز یک بار نوبت آب درخت را: سقی نخله الثلث . || ولد سوم ناقة.
ثلثلانلغتنامه دهخداثلثلان . [ ث ُ ث ُ /ث ِ ث ِ ] (ع اِ) سگ انگور. عنب الثعلب . (ابن البیطار). || گیاه خشک .
ثلثلةلغتنامه دهخداثلثلة. [ ث َ ث َ ل َ ] (ع مص ) ویران کردن به این که بن را برآورد: ثلثلة تراب ، ثَل ِّ تراب .
ثلللغتنامه دهخداثلل . [ ث َ ل َ ] (ع مص ) ثل . هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || هلاک شدن . || افتادگی دندان . || سرگین انداختن ستور. || ویران شدن . || ثل یا ثلل بئر؛ گل برآ